در سال 1992 وقتی جهادیها کابل را گرفتند، اکثر شان خانههای لوکس وزیر اکبرخان و دیگر مناطق کابل را به زور غصب کردند و در همین جا بود که چیزی به نام کاغذ تشناب را شناختند.
روزی یکی از شورای نظاریها به دکان جهت خریدن کاغذ تشناب رفت و دکاندار کاغذ تشناب به رنگ سفید را برایش داد. وقتی این شورای نظاری کاغذ تشناب را دید، گفت: «برادر این چه را دادی، یک رنگ چرکوردار را بده که چند بار کار بدهد».
وارطان عزیز سلام
یک شعر باب دندان شما در وبلاگ آواز رزم تحت عنوان ؛عشق را باور کن به نشر رسیده سر بزنید و نظر تان مثل همیشه نصیب ما کند
قبلا تشکر
موفق باشی
فکاهی زیاد بود با در تنهای خود اندکی شاد شدم
وارطان پر مدعا،
غضب نه، غصب.
استثقا نه، استسقا.
در دو نوشته ات به تنهایی این همه درفشانی کرده ای.
تشکر
سلام برادر عزیزم
خوب بود که نام این سگ را هم می گرفتی بهتر مشخص
میشد.